خبر دادن انبیاء به آمدن پیامبر اسلام (3)
فصل دوم
در اثبات اینكه عباداتی كه اكنون در میان بنی اسرائیل متداول است اختراعی است
باید دانست كه آنچه بالفعل مستمسك علماء یهود است در اثبات عبادات خود اینست كه جناب اقدس الهی در كوه طور فرمانی چند زبانی به حضرت موسی داده كه هیچیك از آنها داخل در تورات نیست و گفتهاند كه مجموع آنها شصت باب است كه لااقل چند برابر تورات است و آن فرمانها از عهد حضرت موسی تا دو هزار سال بر زبانها جاری و در سینهها نقش بوده و بعد از انقضاء آن مدت طویل علماء آن را در قید كتابت كشیده مسمّی گردانیدند به مِشْنَا و اول آن كتاب این است كه «مُشِهْ قِیْبَلْ تُورَامی سِیْنیَ إمْسَارَاهْ لِیُوشَعْ وَ یُوشَعْ لِزِقْنِیْم» یعنی موسی گرفت تورات را از سینا و سپرد به یوشع و یوشع سپرد به پیران.و این عبادات كه بالفعل در میان بنی اسرائیل بناست از آن كتابست و با وجود این خود قائلند كه این عبادات در زمان آبادی بیت المقدس اول نبوده و بعد از خرابی بیت المقدس بنا شده و این سخن بسیار پریشان و به چند وجه مردود است.
«اول»- اینكه جمیع انبیاء از حضرت موسی و یوشع و سایر انبیاء بنی اسرائیل كه بعد از این دو بزرگوار مبعوث شدهاند تأكید و سفارش بسیار به بنی اسرائیل فرمودهاند كه برپا دارید احكام این تورات را و از آن احكام مشنا هیچ چیز و اثری نیست و هرگاه آنهم داخل شریعت و احكام میبود بایست در یك موضع سفارش برپا داشتن آن نیز شده باشد.
و اگر اغماض كننده گوید: كه چون آن احكام نباید در آن زمان به عمل آید و تا در زمین بیت المقدس بودند بایست احكام تورات عمل نمایند فلهذا جمیع انبیاء سفارش به آنچه بایست در آن زمین و زمان به عمل آید فرموده آن دیگر را گذاشتهاند و از این جهت است كه از احكام مشنا هیچ اثری در كلام انبیاء نیست.
جواب میگوئیم كه: در چند موضع از تورات مذكور است كه شما به سبب نافرمانی از بیت المقدس پراكنده خواهید شد و دست شما از این زمین كوتاه خواهد شد.
از آن جمله در پاراش وَا إتْحَنَنْ از سفر پنجم مذكور است كه «هَعِیْدُ وتی بَاخِمْ هَیُومْ إنْ هَشَا مَیِیْم وَإتْ آرَصْ كی آبوُدْ تُوبْدُون مِهَرْ مِعَلْ هَا آرَصْ أشِرْ أتِمْ عُو بِرِیمْ إتْ هَیرَدِنْ شَامَا لَرِیْشتَاة لاَتَارَ یِخُونْ یَامِیْم عَالِهَا كی هِیْشَامِدْ تِیْشِامِدُونَ» یعنی گواه میگیرم به شما امروز كه شما مر این آسمانها و مر این زمین را كه پراكنده و گم میشوید به تعجیل از بالای آن زمین كه شما میگذرید مر یردن را به آنجا برای میراث گرفتن آن زمین، طول نمیكشد ایام بودن بر آن زمین كه نیست میشوید نیست شدنی. (1)
و همچنین در پاراش ویلخ مشه از سفر پنجم میفرماید كه «هِیْكَدْتی لاَخِمْ هَیُومْ كی آبُودْ تُوبِدُونْ لاَتَارَ یِخُون بَامیِیْم عَلْ هَا أدَامَا أشِرْ أتَا عُوبِرْ إتْ هَیرَدِنْ لاَبُو شَامَا لَرِیْشتَاة» یعنی اعلام كردم به شما امروز كه پراكنده میشوید پراكنده شدنی طول نمیكشد ایام ماندن بر آن زمین كه تو میگذری رودخانهی یردن را به آمدن به آن زمین برای میراث گرفتن. (2)
و آیات دیگر به همین مضمون در تورات و سایر كتب انبیاء بسیار است هركه خواهد رجوع كند.
و ایضاً در تورات و كتب سایر انبیاء مكرر مذكور است كه بنی اسرائیل بیفتند و برنخیزند و ما بعون الله تعالی بعضی از آنها را در باب علی حدّه نقل خواهیم نمود و الحال میگوئیم: كه با وجود این مراتب بایست لااقل در یك موضع از این مواضع همین قدر مذكور باشد كه در وقت كوتاه شدن دست شما از این زمین عمل كنید به آن شریعتی كه زمانی به شما سپرده شده است.
و ایضاً اعتقاد بنی اسرائیل اینست كه انبیاء خبرهای بسیار از احكام آینده دادهاند و همه روزه انتظار آن را میكشند، بلكه میگویند كه جمیع آنچه در عالم خواهد شد انبیاء خبر دادهاند، مثل اینكه میگویند كه ماشیح (3) بیرون خواهد آمد و عمل به شریعت تورات خواهد نمود، پس چگونه میتواند بود كه با وجود آن اخبار هیچیك از انبیاء خبر از احكام مشنا نداده خبر از شریعت ماشیح كه به اعتقاد فاسد ایشان شریعت تورات است داده باشند و حال اینكه احتیاج به خبر دادن مشنا ضرورتر است، به جهت اینكه آن احكام در زمانی ضرور بود كه احدی از انبیاء در بنی اسرائیل نبود و تمام حیران و سرگردان بودند، بلكه به همین جهت از تأكید و سفارش كردن به اقامهی تورات هم بسیار ضرورتر بود، به جهت اینكه تا بیت المقدس برپا بود همیشه پیغمبری بود كه خلق را هدایت نماید و ایشان را به منزل نجات رساند و بعد از خرابی بیت المقدس اوّل انبیاء از ایشان منقطع شدند. و ایضاً در تورات و سایر كتب حكایات احوال ماضیه كه به حسب ظاهر نفعی بر نقل آن متصور نیست بسیار است، پس چگونه میتواند بود كه از این احكام با وجود شدّت احتیاج ساكت باشند.
و اگر اغماض كنندهای ابرام نموده ثانیاً بگوید كه لفظ «تورا» در لغت عبری به معنی دستوری است و چه مانعی از اینكه آنچه در سفارشات انبیاء به لفظ «تورا» مذكور شده به معنی لغوی بوده شامل تورات و مشنا هر دو باشد، نه اینكه حمل بر معنی اصطلاحی نموده خصوص تورات از آن فهمیده شود.
جواب میگوئیم كه بیشتر بلكه تمام آنچه در سفارشات انبیاء مذكور است لفظ «هَتُورَا هَزُوتْ» است و لفظ «هَا» و كلمهی «هَزُوت» هر دو اسم اشاره است، یعنی این تورات همین و با وجود لفظ دال بر اشاره چگونه حمل بر معنی عام میتواند نمود؟!
«دوم»- اینكه در تواریخ و كتب بنی اسرائیل مذكور است كه چون در خرابی اول بیت المقدس بنی اسرائیل به اسیری افتادند و هفتاد سال در زمین بابل مانده بعد از آن كورش (4) مجوس ایشان را مرخص نموده به بیت المقدس برگشتند و چون به آن زمین رسیدند تورات را بلكه خط خود را نیز فراموش نموده بودند و در بادیهی حیرت در اندیشهی چاره جوئی سرگردان میگشتند تا اینكه عزیر (5) كه تورات را از حفظ داشت و فراموش نكرده بود ثانیاً به جهت ایشان نوشت و در صورتی كه كتابی را كه سالها معمول به ایشان بوده در هفتاد سال فراموش كنند و محتاج شوند به اینكه شخصی ثانیاً آن را به جهت ایشان بنویسد چگونه ممكن است كه مشنا را با آن بزرگی كه لااقل باید ده برابر تورات باشد در دو هزار سال در حفظ نگاه داشته باشند.
و این وجه و وجه اول اگرچه استبعاد است اما در مقام افاده یقین میكند.
و اكثر علماء بنی اسرائیل بر آنند كه وقتی كه بنی اسرائیل از اسیری بابل نجات یافتند و به زمین كنعان آمدند خط عبری را بالمره فراموش نموده بودند و آن خط كه الحال مینویسند بخط اَشُورِیتْ مشهور است، یعنی خط همان جماعت زمین بابل است.
«سوم»- اینكه در چند موضع از تورات مذكور است كه چیزی از احكام تورات را كم و زیاد نمیكند. پس اگر احكام مشنا موافق و مطابق احكام تورات است پس دلالت بر چیزی كه ورای آنچه در تورات است ندارد و اگر مخالف با تورات است عمل به آن مستلزم زیاد و كم شدن است و بنصّ تورات مردود خواهد بود.
«چهارم»- آنكه در پاراش شوفطیم از سفر پنجم از جملهی وصایای حضرت موسی به قوم آیهای مذكور است كه حاصل معنی آن این است كه: هرگاه امری بر تو مشكل شود برو سؤال كن از كوهن بیت المقدس تا در آن مقام از این تورات حكم كند. (6) و تأكید بسیار میفرمایند كه آنچه از گفتار تورات را آن كوهن به شما اعلام كند عمل كنید و به یمین و شمال میل مكنید (7)، و چنانچه احكامی دیگر میبود نبایست تخصیص به این تورات داده شود، بلكه لااقل حكم مطلق بایست مذكور شود.
«پنجم»- اینكه در كتاب یوسف بن كوریان كه از كتب معتبرهی ایشان است مذكور است كه در اواخر بیت المقدس ثانی بنی اسرائیل دو گروه شدند: طائفهای كه ایشان را پاروشیم میگفتند بعضی اعمال و عبادات، به عمل میآوردند و آن طائفهی دیگر هم كه به اسم قرائیم مذكور بودند بر طائفه اوّلی انكار بلیغ نموده از ایشان دلیل بر شریعت آن افعال میطلبیدند و ایشان مستمسكی به غیر از عمل آباء و قول علماء نداشتند، قرائیم آن را قبول نكرده سخن ایشان این بود كه آنچه میگوئید در تورات نیست و آنچه در تورات نیست دلیل نخواهد بود، تا آخر الامر كار به جدال و قتال كشیده، خلق كثیر به قتل رسیدند. و چنانچه این همه احكام از جانب خدا میبود طائفهی پاروشیم بایست به این استمساك جسته سخن خود را به كرسی نشانند و قرائیم را نمیرسید كه بر آنچه غیر تورات باشد انكار نمایند. (8)
«اكمال»
بدان كه عمدهی عبادات و احكام بنی اسرائیل در این زمان چهار عمل است كه كمال اعتناء به آنها میكنند بلكه آنها را داخل اصول دین خود میدانند و اعتناء ایشان به این احكام از بسیار احكامی كه در تورات مذكور است بیشتر است:«اول»- عبادت هر روزهی ایشان است كه آن را نماز یومیه میخوانند.
«دوم»- اینكه هرگاه عیب خاصی در رئه ذبیحه یافت شود آن را حرام میدانند.
«سوم»-اینكه ذبیحه حیوانات را باید عالم به جمیع مسائل دینیهی ایشان بكند و ذبیحهی غیر چنین عالمی حرام است.
«چهارم»- آنكه گوشت حیوانات را با لبنیات نمیخوردند، حتی در یك سفره هم جمع نمیكنند و تا از خوردن یكی چند ساعت نگذرد آن دیگری را نمیخورند. (9)
و در خصوص نماز یومیهی خود میگویند كه این عوض قربانیهاست كه در زمان اقامت به بیت المقدس واجب بود و در این باب دلیلی اقامه ننموده بلكه خود قائلند كه دلیل ندارند و حال سخن بی دلیل معلوم است كه چیست.
و آنچه دلیل میكنند بر اینكه باید ذبح را عالم بكند و اگر عیبی در رئهی ذبیحه یافت شود حرامست این است كه در تورات مذكور است كه «وَذَابحَتْا وَ آخَلْتَا كَأشِرْ صِیْوِتِیْخَا» یعنی ذبح نمائید و بخورید چنانچه فرمودم تو را.
و این عبارت «فرمودم تو را» علمای بنی اسرائیل دست آویز خود كردهاند، میگویند «فرمودم تو را» خبری است لسانی، غرض از این عبارت «فرمودم تو را»اینست كه چون قبل از موسی (علیه السلام) هر حیوانی را كه بر هر نوعی كه میكشتند یا میمرد میخوردند، این فرمان آمد كه چنین مكنید بلكه بطریقی كه گفتم تو را و فرمودم تو را به عمل آورید، یعنی به گردن ذبح نمائید و پاك و حلال بوده باشد بخورید.
و از این قبیل «كاشر صیوتیخا» در آیههای تورات بسیار است: از آن جمله در پاراش مشپاطیم به جهت واقعهی عید میوه بندان گفته «كاشر صیوی تیخا» (10) و ایضاً در پاراش كی تی سا اول به جهت اسباب و اساس خیمهی میعاد و یكی به جهت آداب عید فطر بندان و در هر دو گفته «كاشر صیوی تیخا» یعنی چنانكه فرمودم تو را.
و ایضاً در تورات مذكور است «وأنَشِهْ قُدشَ تِهْیُونْ لی و یَاسَارْ بِسَادِهْ طَرِیْفَا لاَ تُوخِلوُ لِكَلْبِ تَشْلِیْخُونَ أوتُو» یعنی مردمان مقدس باشید برای من و گوشت در صحرا افتاده نخجیر شده مخورید برای سگ بیندازید آن را. (11)
و كاش معلوم میشد كه دلالت این آیات بر اینكه ذبیحهی غیر عالم حرامست و هرگاه در رئهی ذبیحه عیبی باشد حرام است به چه نحو است، این قدر هست كه از مفهوم عبارت چند موضع از تورات خلاف این اعتقاد ایشان میتوان فهمید:
یكی مفهوم همان آیهی انشه قدش كه آن را دلیل پنداشتند.
و دیگر مفهوم آیهای كه در پاراش همشپاطیم از سفر دوم مذكور است و ترجمهاش اینست كه اگر شاخ زند گاوی مردی یا زنی را و بمیرد آن مرد یا زن، سنگسار كنید آن گاو را و خورده نشود گوشت آن. (12)
و دیگر مفهوم آیهای كه در پاراش كی تیسا مذكور است و حاصل آن نهی است از خوردن ذبیحهی كفّار و چنانچه ذبیحهی غیر عالم حرام میبود چه احتیاج به تخصیص ذكر حرام بود این ذبائح به خصوص بود.
و ایضاً در پاراش احر موت از سفر سوّم مذكور است كه «إیْش إیْش بَنِ یِسْرَائلْ وُمِنْ هَكَرْهَكَا بَتُو خَامْ أشِرْ یَاصوُدْ صِیْدَجَا أو عُوفْ أشِرْ یئاخِلْ وَشَافَخْ إتْ دَامُو وَحِیْسَا هُو بِعافَارْ» یعنی مردی از بنی اسرائیل یا غریبی كه در میان ایشان جا گرفته است شكار كند حیوانی یا مرغی كه مأكول اللحم باشند و بریزد خون او را بخاك. (13)
و از این آیه مستفاد میشود كه شكار كرده شدهی بنی اسرائیل یا كسی كه در میانهی ایشان باشد و خداپرست باشد از قبیل بندگان ایشان میتوان خورد، هرچند در این دلالت نوع خفائی هست.
و اما در خصوص حرام بودن جمع میان لبنیّات را با گوشت دلیلش را این كلمه دانستهاند كه «لاَ تَبِشَلْ كَدی بِحَلْبَ إیْمُو» یعنی طبخ مكن گوشت بزغاله را با شیر مادر او. و طریق استدلال به این كلمه در میان علماء بنی اسرائیل به این نحو است كه میگویند: این كلمه در سه (14) موضع از تورات مذكور است: در موضع اول منع از طبخ فهمیده میشود و در موضع دوم منع از اكل آن و در موضع سوم منع از مطلق انتفاع بردن به آن و هرگاه این معانی فهمیده نشود باید تكرار باشد و تكرار بی فایده خواهد بود.
ووهن و سستی این استدلال كمال ظهور دارد، زیرا كه بسیاری از احكام و قصص كتب سماوی هست كه مكرر مذكور شده، حتی اینكه در تورات حكمی كه در ده دوازده موضع مذكور شده باشد موجود است و هیچ كس بر آن تكرار نكتهای نفهمیده و نگفته و بر تقدیری كه نكته گفته شود چه چیز دلالت دارد كه این علت تكرار است. و بعد از تسلیم آنچه میتوان گفت گوشت بزغاله و شیر مادر اوست نه هر گوشت و هر شیر، و چنانچه راه استدلال را در اینجا بیان نكرده بودند و مثل سابق مهمل گذاشته بودند صرفه از برای ایشان بیشتر بود. خداوند عالم، به همه كس دیدهی بینائی كرامت فرماید.
و همچنین استدلال كردن به آیهی دیگر كه در تورات مذكور است و آن اینست كه «شُورْ أوْسِهْ أوتُو وَإتْ یَنُو لاَ تَشْحَتُو بِیُومْ إحَادْ» یعنی گاو را یا گوسفند را با بچهی آن در یك روز ذبح مكنید، مثل استدلال سابق است، بلكه اندكی از آن پریشانتر و ناتمامتر، زیرا كه در این آیه مطلق اسم لبنیات نیست.
پینوشتها:
1.سفر تثنیه، باب چهارم، آیهی 26.
2.سفر تثنیه، باب سیام، آیهی 18.
3.منظور (حضرت مسیح علی نبینا و آله و علیه السلام) بنابر نظر بعضی.
4.كورش پادشاهی بود كه بخت النصر را برطرف نمود- منه.
چنانچه در كتاب عَزْرا باب اول، آیهی 1 آمده است: در سال اول كورش پادشاه فارس تا كلام خداوند به زبان ارمیا كامل شود خداوند روح كورش پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالك خود فرمانی نافذ كرد و آن نیز مرقوم داشت.
او مؤسس سلطنت فارس و فاتح ممالك دیگر است... و مشهورترین شهرهائی كه مفتوح ساخت یكی بابل است و كورش بواسطهی زخمی كه در جنگ در سال 525 قبل از مسیح به وی وارد آمده بود بدرود جهان گفت. (قاموس كتاب مقدس /743)
5.عزیر، عزرا ثبت شده است.
6.سفر تثنیه، باب هفدهم، آیهی 8 و9.
7.سفر تثنیه، باب هفدهم، آیهی 10 و11.
8.صاحب تاریخ نوشته كه بیشتر بنی اسرائیل از بزرگان و متولیان با قرائیم بودند و معدودی از فقرا با پاروشیم بودند «منه».
9.از این چهار عملی كه نوشته شده است و اعتماد ایشان هم بر آن است در هیچیك از كتب انبیاء اثری و نشانی نیست «منه».
10.سفر خروج، باب بیست و سوم، آیهی 15.
11.سفر خروج، باب بیست و دوم، آیهی 31.
12.سفر خروج، باب بیست و یكم، آیهی 28.
13.سفر لاویان، باب هفدهم، آیهی 13.
14.كه آن سه مورد عبارت است از:
سفر خروج، باب سی و چهارم، آیهی 26.
سفر خروج، باب بیست و سوم، آیهی 19.
سفر تثنیه، باب چهاردهم، آیهی 21.
قزوینی یزدی، حاج بابا، (1378)، رسالهای در ردّ یهودیت، قم، مؤسسه فرهنگی- انتشاراتی حضور، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}